راز زندگی, مطالب ناب, وبلاگ

سر گذشت من 3

سر گذشت من

زندگی من از آن جا شروع شد که با کتاب راز آشنا شدم

در آن روز گار سخت که حتی یاد آوری آن آزار دهنده است فقط یک چیز یاد گرفتم آرامش..

در آن روزها سعی میکردم و یاد گرفته بودم در آ رامش باشم تا بتوانم به اهدافم تمر کز کنم در آن ایام بجز خدا هیچکس را

نداشتم تمام دوستان و آشنا یان از من فاصله گرفته بودن حتی خانواده خودم در این شرایط بیکاری وداشتن 3 فرزند و خانه اجاره

ای نمی دانستم چکار کنم ولی من میدانستم با لاخره از این شرایط عبور خواهم کرد در این ایام مادرم نیز از دست دادم ولی

من بعلت بدهی و چک نمیتو انستم در این مراسم حضور داشته باشم واقعا ضربه بزر گی به من وارد شد تنها کسی که غم

خوار من بود مادرم بود که او را از دست داده بودم نمی دانم چطور اون ایام را برایتان توصیف کنم……ادامه دارد

 

جا جواهریکیف ترمه سو گل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *